تصنیـــف نمـــاز
جانان صدا کند، مارا به بارگاه دربارگاه قدس ، بااین همه گناه بشنو چه دلنشین ، گوید مؤذّنش
براعتلای خلق ، از چاه تابه ماه حیّ علی الفلاح ، حیّ علی الصّلاه
درهای عرش را ، بگشوده اند های باشد خداخودش ، دلجوی ودرگشای برآنکه بگذرد ، زین امتیاز وای
روزش شود سیاه ، عمرش شود تباه حیّ علی الفلاح ،حیّ علی الصّلاه
بشتاب غافلا، درمحشر حضور بازاهدان شهر ، با اشتیاق وشور هنـگام تـوبه شـد ، بر درگـه غفور
مگذار تا نهد ، شیطان سرت کلاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خودرا مکن تباه ، بهر جهان پست چون نیست در جهان ، پیروز بی شکست ناکام از آن روند ،دلدادگان مست
تاریخ هم بود، برگفته ام گواه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
راه نمـاز را ، همواره پیش گیر بامانعان آن ، درگیـر شو چو شیر ایجـاب اگر کند ، درراه آن بمیر
گر در ره خدا ، هستی تو خیرخواه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
باصدق وبا خشوع ، آن را اقامه کن هم وقت آن به تن ،پاکیزه جامه کن دل را زبد بری ، بااین ادامه کن
نه اینکه مجری اش ، باشی توگاه گاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
پیغمبر خدا ، آمد برای آن شد حضرت علی ، جانش فدای آن خون حسین ریخت،همچون بپای آن
پس پشت کن به قهر، برهرچه سدّراه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
جان و دلت شود ، وقت نماز پاک از بهر حق شوی ،مشتاق وسینه چاک اینگونه گرشوی، از ابلهان چه باک
گر مسخره کنند، با خنده قاه قاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاح
بنگر چه با خلوص، خوبان باصفا رو سوی مسجدند ، مشتاق و بی ریا تا عاشـقی کننـد ، درخـانه ِی خدا
زیرا که گشته اند، دلداه ی الاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
خوانی اگر نماز درمسجد وبه جمع قول خدارسد ،پیوسته ات به سمع پس دردلت شود، جز زهد قلع وقمع
دیگر کجا شوی ؟ دلبند مال وجاه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
(آبی) به موعظه ، دل را مده زکف وقت نماز را ، اینسان مکن تلف بشتـاب تارسی ، درانتـهای صف
باشد که از گناه ، گیری دران پناه حیّ علی الفلاحّ ، حیّ علی الصّلاه
احمد ابراهیم زاده مشهدی «(آبی)» 09155573975 وبلاگ jedoabi.parsiblog.com
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |